محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ «پیشانیهای پینه بسته» رمانی است به قلم کامران پارسی نژاد که به تازگی به وسیله انتشارات «به نشر» چاپ و روانه بازار شده است، کتابی که دست گذاشته است روی برههای از زندگی حضرت علی (ع) و مقابله ایشان با برخی از کسانی که پیشتر از یارانشان بودند، و به «خوارج» شهرهاند.
این اثر یکی از مجموعه آثاری است که با موضوع زندگی معصومان، به پیشنهاد «به نشر» و با سرپرستی و کارشناسی همین نویسنده، پدید آمده است. از این مجموعه، تاکنون، آثار مربوط به شخصیت حضرت فاطمه (س)، امام صادق (ع)، امام کاظم (ع) و چند تن دیگر منتشر شدهاند؛ جلدهای دیگر نیز در راهاند. انتشار این کتاب مناسبتی فراهم آورد تا درباره جزئیات آن و نیز چندوچون نگارش آثاری که درون مایه مذهبی دارند با کامران پارسی نژاد گفت وگویی داشته باشیم.
پیش از هرچیز، باید بگویم تعریفی که من از ادبیات مذهبی دارم خیلی وسیع است. پرداختن به معصومین و زندگی آنها میتواند بخشی از ادبیات مذهبی باشد؛ علاوه بر این، هرآنچه را که در کائنات و جهان هستی داریم و به نوعی مذهب درباره آنها صحبت کرده -مثلا مسائل اخلاقی- میتوانیم در حیطه ادبیات مذهبی قرار بدهیم.
اما، اگر سؤال شما مشخصا درباره نوشتن از معصومین است، باید بگویم سؤال خیلی سختی است؛ یعنی، ازیک طرف، این حرف درست است، و کسی که قصد دارد در این حوزه بنویسد باید بر مسائل و مباحث مختلف در حوزه داستان نویسی، شگردهای داستان نویسی و حتی ادبیات روز اشراف کاملی داشته باشد. خیلی از مواقع، میبینیم نویسندگان ما، در گذشته و در نوشتن داستانهایی که مربوط به معصومین بود، سبک وسیاقی بسیار قدیمی به کار میبردند. بالطبع، آن سبک نگارش و ساده انگاری موجود در ساختار داستانهای ایشان جواب گوی مخاطب امروز و نسل امروز نیست.
مخاطب امروز آن سبک وسیاق را نمیپسندد؛ او بیشتر تمایل دارد به مطالعه شیوههای داستان نویسی روز. البته منظور من این نیست که به سمت مکاتیب ادبی نامتعارفی مثل پست مدرنیسم یا مدرنیسم برویم و شخصیتهای داستانی را در لامکان و لازمان قرار بدهیم، چون -به هرحال- ما میخواهیم درباره معصومین و بزرگان دینی داستان مذهبی بنویسیم؛ نمیتوانیم مخاطب را گیج کنیم و او را در یک فضای وهم انگیز قرار بدهیم. منظور شگردهای داستان نویسی امروز و نثر تأثیرگذار است.
نثر تأثیرگذار، خود، یکی از مهمترین مقولهها در این زمینه است، و نویسنده باید برای دست یابی به یک نثر قوام یافته سالها تلاش کند. معمولا، نویسندههای تازه کار و نوجوان این نثر و پختگی کار را ندارند. خود من، به شخصه، فکر میکنم نثر یکی از مهمترین عناصر داستان نویسی محسوب میشود، چون نثر و آن شیوههای توصیف است که میتواند مخاطب را مجذوب خود کند. خیلی از مواقع، میبینیم که جوانها داستان مینویسند و به گمان خودشان دارند نثر بدیعی را خلق میکنند، اما -با عرض پوزش- وقتی آدم آن توصیفات را میخواند خنده اش میگیرد.
مقصود استهزای این دوستان نیست؛ اما تصویرهایی که ارائه میدهند واقعا خنده دار است و مهمتر اینکه تأثیرات مخربی برجای میگذارد و باعث میشود مخاطب هم نتواند با اثر همذات پنداری کند، جدای از اینکه میتواند ارزش و قرب اصل کار را پایین بیاورد. نثر خوب چیزی است که به مرور زمان به دست میآید و نویسنده در گذر زمان به آن میرسد؛ پس لازمه آن تجربه کافی است. شگردهای داستان نویسی هم، خود، مدنظر است، اما من فراتر از این را میبینم.
به نظر من، کسی که میخواهد به نوشتن داستانها و رمانهایی با مضامین مذهبی روی بیاورد باید در زمینه علوم انسانی مطالعات کاملی داشته باشد: تا حدودی فلسفه و روان شناسی و مباحث جامعه شناسی را خوانده باشد؛ تاریخ هم که بسیار اهمیت دارد. من، بسیاری از اوقات که با دوستانی که در این حوزه کار میکنند صحبت میکنم، متوجه میشوم این افراد اصلا اهل تحقیق و پژوهش نیستند و این مسئله برایشان محور نیست. همین مسئله ضربه خیلی بزرگی به کارشان وارد میکند. نویسندهای که پژوهشگر نیست درعمل میخواهد بر اساس تخیل و باورهای خودش بنویسد، که چه بسا اشتباه میکند.
ما حتی داشتهایم نویسندگانی که با وجود پژوهش باز هم اشتباه کردهاند. یعنی ضروری است که یک کارشناس تاریخ تشیع کار آنها را نگاه کند تا خطایی رخ ندهد. مثلا، فرض کنید نویسندهای میخواهد وارد یکی از دورههای تاریخ صدر اسلام شود، یعنی دورهای که گرایشهای سیاسی مختلفی وجود داشته و فرهنگ و پوشش و تغذیه و شکل کوچهها و محلهها متفاوت بوده؛ او باید همه این اطلاعات و این تفاوتها را به دست بیاورد. اینها چیزی نیستند که بخواهند با تخیل نوشته شوند.
بنابراین، این موضوع گستره خیلی عظیمی را شامل میشود و نمیتوان توقع داشت یک نوجوان یا جوان نویسنده و تازه کار هم به نثر قوام یافتهای رسیده باشد، هم پژوهشگر باشد، هم به شگردهای داستان نویسی آشنا باشد، و هم سالها کار کرده باشد. شاید در حوزههای دیگر این اتفاق رخ بدهد، اما در این حوزه سخت است و فکر نمیکنم عملی باشد.
جوان ترها باید دنبال نثر داستانی خود باشند، خواندن و مطالعه رمان -مخصوصا رمانهای تاریخی و مذهبی- را فراموش نکنند، یک سیر مطالعاتی خوب داشته باشند. فقط کشور ما نیست که ادبیات مذهبی دارد؛ میتوانند آثار دیگر کشورها را در این زمینه بخوانند تا متوجه شوند آنها چگونه و با چه شگردهایی نوشتهاند. مثلا، در ارتباط با مسیح و رویدادهای مذهبی در غرب کتابهای زیادی وجود دارد. اشراف بر این مقولهها به صورت ناخودآگاه خود را در بستر داستان نشان میدهد.
اگر آثار مذهبی را فقط منحصر در نوشتن از معصومین و زندگی آنها ندانیم، دستمان بازتر است و میتوانیم از این قدرت تخیل استفاده کنیم، اما، اگر منظور منحصرا پرداختن به معصومین و شخصیت و زندگی آن هاست، قضیه پیچیدهتر میشود و حساس تر، چون -در وهله اول- ما اجازه نداریم از قدرت تخیل خودمان چیزی را به معصومین نسبت بدهیم و نوشته مان باید کاملا بر اساس مستندات تاریخی باشد.
ما اجازه نداریم گفت وگوی تخیلی برای معصومین خلق کنیم، اجازه نداریم بگوییم عصبانی شدند یا خوشحال شدند، مگر عینا همان را در روایتهای تاریخی داشته باشیم. بااین حال، در رویدادهایی که اتفاق میافتد، به هر حال، باید تخیل هم به کار گرفته شود؛ اگر تخیلی در کار نباشد، اثر ما دیگر یک داستان نیست و تبدیل میشود به یک زندگی نامه. این بُعد تخیل را -مثلا- میتوانیم در شخصیتهای فرعی داستان و حوادثی که برای آنها رخ میدهد نشان بدهیم؛ ایرادی ندارد.
البته در این موارد هم باید در نظر داشته باشیم که آن جنبههای تخیل آمیز نشئت گرفته از حقایق باشند. از نظر من، در این مواقع، باید یک الگوی کلی را در نظر گرفت، اینکه، اگر تاریخ درباره موضوعی کاملا به صراحت حرف زده، ما اجازه نداریم آن را تغییر بدهیم و تخیل را واردش کنیم، اما، اگر تاریخ درباره مسئلهای سکوت کرده -به غیر از مسائل مربوط به معصومین و زندگی آن ها- میتوانیم از عنصر تخیل استفاده کنیم.
من، در کتاب «پیشانیهای پینه بسته»، به کرات از تخیل استفاده کردهام. در مورد خود امام نه؛ در مورد ایشان همه صحبتها برگرفته از «نهج البلاغه» است که در کل داستان حضور دارند و صحبت میکنند. اما خیلی از حوادثی که دارد اتفاق میافتد تخیل است که البته -همان طور که اشاره کردم- برگرفته از حقیقت است.
باید در این زمینه کمی آگاهانهتر قدم برداریم، تا هم تعلیق ایجاد شود، هم هیجان و هم جاذبههای داستانی، تا وقتی کسی کار را میخواند به صراحت بگوید با یک اثر داستانی روبه روست. خوشبختانه، یکی از منتقدانی که کتاب را خوانده است، آقای نصرا... قادری، به صراحت گفته است که در «پیشانیهای پینه بسته» ما با یک رمان طرف هستیم، نه یک زندگی نامه.
این برای من یک اتفاق مثبت بود؛ احساس کردم، در کنار اینکه دارم رویدادهای تاریخی را روایت میکنم و همه شخصیتهای داستانی آدمهای حقیقی هستند و تخیلی نیستند، به نحوی نوشتهام که مخاطب میگوید دارد رمان میخواند. این یعنی عنصر تخیل و فضاسازی آن قوی است.
من همیشه بسیار علاقه داشتم تا درباره شخصیت امام علی (ع) یک رمان بنویسم، اما شرایطش فراهم نبود. این هم برمی گشت به زمان خیلی قدیم که خوابی درباره ایشان دیده بودم، و این به شدت مرا به نوشتن علاقهمند کرد. در انتخاب موضوع، با مشورت و توصیه دکتر سعید طاووسی -که دکتری تاریخ تشیع دارد- قرار شد به موضوع طغیان خوارج بپردازم، چون هم از جنبه داستانی جذاب است و هم اینکه به صورت کلی مقوله پراهمیتی است. در تمام طول دوره کار روی این کتاب، از مشورتها و کمکهای دکتر استفاده کردم.
«پیشانیهای پینه بسته» رمانی است تاریخی با موضوع شورش شماری از یاران امام علی (ع) و رویارویی ایشان با امیرالمؤمنین، گروهی که بعدها به «خوارج» معروف شدند. داستان از زمانی آغاز میشود که عایشه، همسر پیامبر (ص)، در بستر مرگ است و به ماجرای جنگ جمل فکر میکند، نبردی که رسول خدا، در سخنانی نمادین، عایشه را از شرکت در آن نهی کرده بودند. نویسنده، در پنج فصل، ماجراهای عصر پیامبر (ص) و امام علی (ع) و رویدادهای مهم ایام جنگ جمل و روزهای پس از آن را در قالب داستان روایت میکند.
روند داستان به گونهای است که خروج و دسیسههای گروه طغیان گر طی سه جنگ جمل و صفین و نهروان به تصویر درآمده است.ام سَلَمه (همسر پیامبر (ص))، محمد بن ابی بکر و مالک اشتر نخعی و ابوقَتاده انصاری (از یاران وفادار امیرالمؤمنین)، اشعث بن قیس (از کسانی که به فرمانهای امام اعتنا نکردند)، حُرقوص بن زُهیر (از خوارج)، و امام علی (ع) شخصیتهای اصلی «پیشانیهای پینه بسته» هستند. عنوان کتاب برگرفته از توصیفات امیرالمؤمنین از خوارج است.
از خیمه گاه بیرون زد. آفتاب از رمق افتاده بود. گردبادی بزرگ، چون تنوره دیو در دل دشتهای بی کران دومة الجندل در خود میپیچید و پیش میآمد. مالکْ دستانش را مقابل چشمانش گرفته بود. از هر سو صدای فریاد میآمد. خیمهها در بازی طوفان و خاک اسیر شده بودند و میرفتند تا از جا کنده شوند.
به آسمان گردوخاک گرفته بالای سرش نگاه کرد: عقابی اسیر بازی تندباد شده بود. خود را همچون آن عقاب میدید که بالای سرش سعی در حفظ تعادل داشت و با همه توانش بال میزد. عقاب چرخی ناخواسته در آسمان خورد و بر زمین فروافتاد. خود را آن عقابی میدید که حالا توان پرواز کردن را از دست داده بود. مکر شیطان در شکل و شمایل باد میرفت تا همه چیز را ویران کند. توان ماندن نداشت. داخل خیمه گاه شد.
«پیشانیهای پینه بسته»، نوشته کامران پارسی نژاد، انتشارات به نشر، ۲۸۷ صفحه، ۲۸۰هزار تومان.
کامران پارسینژاد سال ۱۳۴۲ در تهران به دنیا آمد. او در رشته علوم تجربی دیپلم گرفت و سپس تحصیلات خود در رشته ادبیات انگلیسی دانشگاه علامه طباطبایی پی گرفت و تا اخذ مدرک کارشناسی پیش رفت. پارسینژاد، در همین ایام، با خلق شعر و داستان به دو زبان فارسی و انگلیسی، مسیری را که میخواست به آن برود آغاز کرد. برخی از استادان او، ازجمله آذر نفیسی و مریم خوزان و کوروش صفوی، از مشوقان و راهنمایانش در این راه بودند.
نویسنده جوان، به یاری صفوی، با مجله «ادبیات داستانی» به سردبیری یعقوب آژند و راضیه تجار آشنا شد و بدینترتیب کار حرفهای خود را آغاز کرد. از آن زمان تا به امروز، پارسینژاد، علاوه بر فعالیتهای رسانهای در روزنامهها و نهادهای علمی و فرهنگی، مشغول تألیف بوده است. ازجمله آثار او، میتوان به سه کتاب «نقد و تحلیل و گزیده داستانهای سیدمحمدعلی جمالزاده» و «فرصتی برای شیخ: داستان زندگی شیخ بهایی» و «واکاوی پدیده روسپیگری در رمانهای فارسی دوره پهلوی» اشاره کرد.